ها سلام یادم نره بگین بی ادبه
سلام
بزارین همین اول بگم ما چرا این وبلاگو ساختیم والله یه روز نمیدونم چرا من دوستم (همین بانو) قهر کرده بودیم یه هو من گفتم شاید ما یه مسائلی رو نتونیم به هم بگیم یه وبلاگ میزنیم غیر مستقیم همو بهتر بفهمیم من و دوستم اونجوری که یادمه اردیبهشت 1391 همین امسال باهم آشنا شدم این بانو اولین بار با چادر دیدمش قدشم بلنده ولی مث خودم دراز لغ لغ (به قول دوستان صمیمی) نیست خودمم نفهمیدم چی شد این بانو با دوستش اومده بود اصلا شاید یه توطئه چیده بودن با ما رفیق شن اخه پسر خوب کم گیر میاد تو این دوره
(وای حتما سرمو میکنه)
خلاصه روز دومم اومدیم یه سری دیگه فایل بهشون بدیم حرکت کنیم بیایم شیراز (البته واسه کشک خوردن اومده بودن) خلاصه اینا واسه ما یه دیوان سهراب سپهری خریده بودن کادو کرده بودن واسه تشکر دستشون درد نکنه اما اگر میفهمیدن من اصلا اهل ادبیان نیستم برام یه هدیه دیگه میخریدن هی پیام میداد همین بانو که خوشتون اومده یا نه ما هم بهشون میگفتیم عالیه من بیشتر دیوان از کادوش خوشم میومد
اوایل رسمی سلام میدادیم مثلا:
سلام حالتون خوبه؟ خوبین سلامتین ...
ای بدم میاد از این باکلاس بازیا خلاصه گفت میخوام زبان یاد بگیرم گفتم باشه درخدمتم هی گفت هزینه هی گفتیم بابا نمیخواد مهمون ما هی گفت مامانم گفته بپرسین ماهم گفتیم اما رفت پشت سرشم نگاه نکرد 
چی شده بود رفته تو خوابگاه ه بلندگو برداشته که من امروز با فلانی ملاقات کردم خب این دخترا هم که استعداد عجیبی در توهم و خیال پردازی و ایجاد فتنه دارن یکی از تماشاچیان گفته خانم یه لحظه بیا رفته گفته به کسی نگیا حالا خودت میدونی اما این پسره خودش بهم گفته فقط دنبال دخترای پولداره تیغشون بزنه
اصلا ما کاری نداریم برفرض که ما اینو گفتیم
بانو مگه تو بچه پولداری
دلیل دوم چرا ندیده باور کردی
جواب بانو : خب اون دختره بهش اعتماد داشتم
خلاصه گذشت هی ما به هم نزدیک شدیم الکی الکی هی نزدیک شدیم تاحدی که وقتی حمامم میخوام برم بهش میگم 
واسه امشب بسه تا فرداشب بای
فردا ساعت ده ارائه داره
خاطرات ما در محافل الاف ها به زودی...
نظرات شما عزیزان:
شیرین 
ساعت18:06---23 مهر 1391
حوالی این خانه
پنجره ها با باران گریه میکنن
و قصه ی ما همیشه
یا شب بود یا خواب خورشید می دیدند
قصه ی ما هیچ وقت کلاغ نداشت
تا به خانه اش برسد
شیرین 
ساعت12:05---21 مهر 1391
سلام یعنی واقعا این روزا هیچ اتفاقی نمیافته که قابل نوشتن باشه ... خوش به حالتون چه زندگی آرومی
بانو 
ساعت16:03---20 مهر 1391
درباره حرف دختره.........
اره بچه پولدارم در حدی که بتونی تیغم بزنی....
دوم اینکه مگه من دوباره میدیدمت که ببینم چطوری هستی.gif)
شیرین 
ساعت8:39---20 مهر 1391
سلام دیشب زلزله اومد ... شما خوبید ؟؟
اره خوبم شما خوبین؟
همه چیز اینجاست 
ساعت15:00---19 مهر 1391
سلام
وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن
ممنون